مومن کسی است که خود را در محضر خدا می بیند؛ زیرا هستی و عالم محضر خدا است. این بدان معناست که هماره یک چشمش به سوی خدا و یک چشمش به سوی اعمال و رفتار خودش است. پس توجه دارد که کاری خلاف رضایت خداوند نکند. این ترک خلاف هم به عشق محبوبی به نام خداست که می خواهد خودش را همانند او کند و صفات الهی را در خود بروز دهد. پس می نگرد که او چه می کند و چه می خواهد تا هم خودش نیز این گونه عمل کند. هم این ترک ، به اعتبار خوف و ترس از عظمت الهی است که نمایش مرتبه عالی آن خشیت از عظمت الهی است که برای دانایان و عالمانی است که به علم لدنی و شهودی و حضوری دست یافته اند.(فاطر، آیه 28) و یا این ترک خلاف به سبب طمعی است که به صفاتی در قالب رحمانیت رحیمی و بهشت رضوان پیدا می کند. خداوند هر سه نوع عامل بازدارنده از خلاف را مورد تایید قرار می دهد. مثلا در باره اطاعت برخاسته از محبت خالص می گوید: قل ان کنتم تحبون الله فاتعبونی یحببکم الله ؛ بگو اگر خداوند را دوست می دارید، از من پیامبر پیروی کنید تا خدا شما را نیز دوست بدارد.(آل عمران، آیه 31) و نیز می فرماید: فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه؛ به زودی خداوند مردمی را می آورد که خدا ایشان را دوست می دارد و ایشان خدا را دوست می دارند(مائده، آیه 24) این افراد اهل اطاعت و استغفار و کارهای نیک و صالح هستند.
اما در باره خوف و طمع نیز می فرماید: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ؛ پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و طمع مىخوانند، و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند. (سجده، آیه 16) و از این گروه به عنوان محسنان یاد کرده و می فرماید: وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید، و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. (اعراف، آیه 56)
به هر حال، مومن این گونه است که خود را در محضر خدا می بیند. این حضور او را به عبادتی می رساند که تقوا برآیند آن است(بقره، آیات 21 و 183) و از آن جا به علم لدنی می رساند که خداوند خود به تعلیم آن می پردازد(بقره، آیه 282) و نتیجه آن اگر ارایه تمام ملکوت آسمان و زمین و هستی نباشد که برای ابراهیم (ع) فراهم می شود، دست کم بیداری قلب است که او را به رویت آفاق و انفس می رساند و اگر این مرحله نباشد دست کم چشمان تیزبینی می دهد که به حقایق نظر و نگاه کنند و رو به حقایق داشته باشند، هر چند که از کم و کیف آن حقایق با خبر نشوند اما رو به آن دارند و وجوه و چهره های خودشان را به آن سمت و سو می گیرند و خواسته و ناخواسته از آن انوار حقایق بهره مند می شوند.
به هر حال، اگر تقوا و علم لدنی نصیب کسی شد در هر مرتبه از یقین یعنی علم الیقین، عین الیقین یا حق الیقین باشد، خیلی چیزها را دارد که دیگران ندارد. این گونه است که چشم ظاهرش اگر بسته شود، چون دلش بیدار است، از همه چیز آگاه است. چنان که پیامبر(ص) می فرماید: تَنَامُ عَیْنِی وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی؛ دو چشمم می خوابد ولی قلبم نمی خوابد.(میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری، ج11، ص238) این گونه است که با چشم دل و قلب حقایق را می بیند و چون عالم شهادت و محسوسات تحت تاثیر عوالم ملکوتی است، به طور طبیعی از این عالم نیز آگاه است هر چند چشمان بسته باشد.